خلاصه داستان : شبى توفانى در ژنو ، « مرى شلى » ( لنچستر ) ادامه‏ى داستان « فرانكنستاین » را براى « پرسى شلى » ( والتن ) و « لرد بایرون » ( گوردون ) ، تعریف مى‏كند : مخلوق ( كارلوف ) موفق به گریز از دست گروه تعقیب گنندگان خشمگین مى‏شود و پس از چندى دكتر « پرتوریوس » ( تسیگر ) ، دانشمند خبیث از ؛ « فرانكنستاین » مى‏خواهد كه با او براى خلق مخلوقى مؤنث هم‏كارى كند و همدمى براى مخلوق قبلى بیافریند.

خلاصه داستان :دانشمند جوانى به نام «دكتر هنرى فرانكنستاین» ( كلایو ) مشغول آزمایش‏هایى براى حیات بخشیدن به مردگان است. او تحقیقاتش را با استفاده از اجسادى كه با كمك دستیار گوژپشتش، « فریتس » ( فراى ) از گورستان‏ها میرباید، به انجام می‏رساند...

خلاصه داستان :وسواس عجیب بازیگر زن باعث می‌شود تا دست همسرش را با دست یک قاتل با چاقو عوض کند که هنوز تمایل به پرتاب چاقو دارد.